گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه قران و حدیث
جلد يازدهم
چکیده زندگی نامه راویان احادیث تبیین معنای «اهل بیت»



اُمّ سلمه (همسر پیامبرصلی الله علیه وآله)

چکیده زندگی نامه راویان احادیث تبیین معنای «اهل بیت»اُمّ سلمه (همسر پیامبر صلی الله علیه و آله )نامش هند و به قولی رمله دختر ابو امیّه است . نام پدرش حذیفه و به قولی سهیل بن مغیره بن عبد اللّه است . او یکی از سخاوتمندان قریش بود که به سخاوت و کرم، شهره بودند . براساس نقل های مختلف، پیامبر صلی الله علیه و آله در سال دوم، سوم و یا چهارم هجری با او ازدواج کرد . امّ سلمه قبلاً همسر ابو سلمه بن عبد الأسد مخزومی بود . او و شوهرش نخستین کسانی بودند که به حبشه هجرت کردند و گفته می شود وی نخستین زنی بود که به مدینه هجرت کرد . امّ سلمه از پیامبر صلی الله علیه و آله و فاطمه علیهاالسلام و همسرش ابو سلمه بن عبد اللّه حدیث روایت کرده و گروهی هم از او روایت کرده اند . حدود نود سال، عمر کرد و پس از شهادت امام حسین علیه السلام در آخر سال 61 ق، از دنیا رفت . در میان همسران پیامبر صلی الله علیه و آله او آخرین نفری بود که در گذشت .

.


ص: 108



عایشه (همسر پیامبرصلی الله علیه وآله)

ابو سعید خُدری

ابو بَرزه اَسلَمی

عایشه (همسر پیامبر صلی الله علیه و آله )عایشه دختر ابو بکر عبد اللّه بن ابی قحافه قرشی تمیمی و کنیه اش امّ عبد اللّه بود . پیامبر صلی الله علیه و آله دو سال یا ده ماه و اندی قبل از هجرت ، با او ازدواج کرد . از پیامبر صلی الله علیه و آله حدیث، روایت کرده و عدّه ای نیز از او روایت کرده اند . وی در سال 58 ق، از دنیا رفت .

ابو سعید خُدرینامش سعد فرزند مالک بن سنان بن ثعلبه خزرجی انصاری است . او از صحابه نامدار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و از بزرگان و عالمان و فاضلان انصار بود . پدرش مالک در جنگ اُحد به شهادت رسید . ابو سعید ، در جنگ خندق و بیعت رضوان حضور داشت و از پیامبر صلی الله علیه و آله احادیث فراوان و صحیحی نقل کرده است . به گفته فضل بن شادان ، امام رضا علیه السلام او را از کسانی به شمار آورده که راه و روش پیامبرشان را پیمودند و هیچ گونه تغییر و تبدیلی در آن ایجاد نکردند . وی در سال 74 و به قولی در سال 63 ق و به قولی یک سال پس از واقعه حرّه در گذشت .

ابو بَرزه اَسلَمینامش فضله بن عبید است که به صورت فضله بن عمرو ، فضله بن عائذ ، ابن عبد اللّه و خالد بن فضله نیز از او نام برده شده است . وی خیلی زود مسلمان شد و در فتح مکّه و خیبر و نیز در جنگ با حَروریّه (خوارج) در کنار علی علیه السلام حضور داشت . ابو نعیم می گوید : او کسی است که عبد العزّی بن خطل را با اجازه پیامبر صلی الله علیه و آله در زیر پرده های کعبه به هلاکت رساند .

.


ص: 109



ابو حَمرا

ابو لیلی انصاری (پدر عبد الرحمان بن ابی لیلی)

اَنَس بن مالک

چندین حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده است و فرزندش مغیره، نوه او منیه دختر عبید، ابو عثمان نَهدی، ابو منهال سیّار ودیگران ، از وی روایت کرده اند . او در سال 60 ق ، پیش از مرگ معاویه و به قولی در سال 64 ق، از دنیا رفت .

ابو حَمرانامش هلال بن حارث و به قولی هلال بن ظفر است و گفته می شود که کنیه اش ابو الجمل بوده است . او آزاد شده پیامبر صلی الله علیه و آله بود و از ایشان و نیز از امیر مؤمنان علیه السلام روایت کرده است .

ابو لیلی انصاری (پدر عبد الرحمان بن ابی لیلی)اقوال مختلفی در باره نام او هست : یسار بن نمیر ، اُوس بن خولی ، داوود بن بلال ، بلال بن بلیل ، یسر . گفته اند که نامش کنیه اش بوده است . بعضی هم گفته اند : بلیل . برخی هم گفته اند که نامش معلوم نیست . صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله بود و در جنگ اُحد و دیگر غزوات ، همراه پیامبر صلی الله علیه و آله حضور داشت . او و فرزندش در کلّیه جنگ های امیر مؤمنان علیه السلام ، ایشان را همراهی می کردند . از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده و فرزندش عبد الرحمان از وی حدیث نقل کرده است . گفته می شود که وی در صفّین کشته شد .

اَنَس بن مالکنامش انس پسر مالک بن نضر بن ضمضم انصاری خزرجی نجاری و کنیه اش ابو حمزه بود . ده سال و به قولی هشت و یا هفت سال ، خدمت گزار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود و از آن حضرت روایت کرده است .

.


ص: 110



بَراء بن عازب

ثَوبان (آزاد شده پیامبر خداصلی الله علیه وآله)

او در سال 91 هجری و بنا بر قول های دیگر، در سال های 92، 93 و یا 90 ق در گذشت و 103 سال و بنا بر اقوال دیگر 110، 107 و یا نود و اندی سال عمر کرد . انس ، آخرین صحابی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود که در بصره از دنیا رفت .

بَراء بن عازباو براء بن عازب بن حارث بن عدی انصاری اوسی ، مکنّی به ابو عامر و به قولی ابو عماره است . وی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و یاران امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام بود و در پانزده غزوه همراه پیامبر صلی الله علیه و آله حضور داشت و نخستین جنگی که شرکت کرد ، جنگ احد و به قولی جنگ خندق بود . او در جنگ های جمل و صفّین و نهروان نیز در رکاب امیر مؤمنان علی علیه السلام جنگید . از او عدی بن ثابت و ابو اسحاق و عدّه ای دیگر، روایت نقل کرده اند . وی در دوران مصعب بن زبیر در کوفه وفات یافت .

ثَوبان (آزاد شده پیامبر خدا صلی الله علیه و آله )نامش ثوبان بن بجدد و به قولی ثوبان بن جحدر و کنیه اش ابو عبد اللّه است . بعضی هم کنیه او را ابو عبد الرحمان ذکر کرده اند . ثوبان ، در یکی از جنگ ها به اسارت در آمد و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله او را خرید و آزاد کرد و به وی فرمود : «اگر بخواهی ، می توانی به کسان خود، ملحق شوی و اگر هم بخواهی، می توانی بمانی و از ما خاندان باشی» . ثوبان ، وابستگی و وفاداری به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را ترجیح داد و تا زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله زنده بود ، ایشان را در سفر و حضر، همراهی کرد . از پیامبر صلی الله علیه و آله حدیث روایت کرده است و شداد بن اوس و جبیر از قول او روایت کرده اند . وی به سال 54 ق، در حمص از دنیا رفت .

.


ص: 111



جابر بن عبد اللَّه انصاری

زید بن اَرقَم

زینب، دختر ابو سَلَمه مخزومی

جابر بن عبد اللّه انصاریجابر بن عبد اللّه بن عمرو بن حزام بن ثعلبه انصاری عقبی ، با کنیه ابو عبد اللّه و به قولی ابو عبد الرحمان ، از صحابه نامدار و عظیم الشأن و بلندپایه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است. او در عقیده و عمل ، از هر گونه انحراف و کجروی به دور بود و به اهل بیت علیهم السلام خالصانه عشق می ورزید . در جنگ های بدر و احد و خندق و دیگر غزوات ، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را همراهی کرد . او نخستین فرد انصاری بود که پیش از عقبه نخست ، اسلام آورد . او را در زمره اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علی علیه السلام و امام حسن و امام حسین و امام زین العابدین و امام باقر علیهم السلام به شمار آورده اند . ابن عبّاس ، از او روایت کرده است . وی به سال 78 ق، در نود و چند سالگی از دنیا رفت .

زید بن اَرقَمزید بن ارقم بن زید بن قیس بن نعمان انصاری خزرجی ، کنیه اش ابو عمر است . کنیه او را ابو عامر ، ابو سعد ، ابو سعید و ابو انیسه نیز ذکر کرده اند . زید ، در جنگ موته و جز آن شرکت داشت و همو بود که نفاق منافقان بنی خزرج را بر ملا ساخت . شیخ طوسی، او را در شمار کسانی که از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده اند و نیز در شمار اصحاب امیر مؤمنان و حسن و حسین علیهم السلام نام برده است . زید ، در سال 68 و به قولی در سال66 ق ، در گذشت .

زینب، دختر ابو سَلَمه مخزومینامش زینب ، دختر ابو سلمه بن عبد الأسد بن هلال است . نادختریِ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله

.


ص: 112



سعد بن ابی وقّاص

بود و مادرش اُمّ سلمه ، دختر ابو اُمیّه بن مغیره ، همسر پیامبر صلی الله علیه و آله . پدر و مادر او به سرزمین حبشه هجرت کردند و زینب در آن جا متولّد شد و نامش را برّه گذاشتند ؛ امّا هنگامی که به مدینه باز گشتند ، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نام «زینب» را بر او نهاد . می گویند : روزی پیامبر صلی الله علیه و آله مشغول غسل کردن بود که زینب وارد شد . ایشان ، مقداری آب به صورت او پاشید . از این رو ، تا زمانی که پیر و فرتوت شد ، شادابی جوانی ، همچنان در چهره زینب وجود داشت . گفته شده که وی از فهیم ترین زنان روزگار خود بود . از مادر خود، روایت کرده و عروه بن زبیر که زینب ، خواهر شیری او بود و نیز پسر زینب (ابو عبیده بن عبد اللّه بن زمعه) و محمّد بن عطا و دیگران از وی روایت کرده اند . زینب در زمان فرمان روایی طارق بر مدینه ، در این شهر در گذشت و جنازه او را بعد از نماز صبح ، در بقیع به خاک سپردند .

سعد بن ابی وقّاصسعد بن ابی وقّاص ، مالک بن اُهیب بن عبد مناف ، مکنّی به ابو اسحاق و ملقّب به زهری است . وی در بدر و حدیبیّه حضور داشت و یکی از شش عضو شورا بود . از کسانی است که نه جانب علی علیه السلام را گرفت و نه طرف معاویه را و در هیچ یک از جنگ های امیر مؤمنان علیه السلام ، با ایشان همراهی نکرد . روایت شده است که علی علیه السلام به والی مدینه نوشت : «به سعد و ابن عمر، چیزی از غنیمت مده» . این سخن امام علیه السلام ، حاکی از نکوهش و مذمّت سعد است . شیخ طوسی ، او را از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله به شمار آورده است . فرزندانش عامر و مصعب و ابراهیم و عمر و محمّد و عایشه و نیز بسر بن سعید و سعید بن مسیّب و

.


ص: 113



صُبَیْح (وابسته اُمّ سلمه)

عبد اللَّه بن جعفر

عدّه ای دیگر ، از او روایت نقل کرده اند . وی در سال 55 و به قولی در سال 58 یا 57 ق ، در هفتاد و چهار سالگی از دنیا رفت .

صُبَیْح (وابسته اُمّ سلمه)در کتاب الإصابه آمده است : طبرانی ، در کتاب المعجم الأوسط از طریق ابراهیم بن عبد الرحمان بن صبیح ، وابسته امّ سلمه ، از جدّش صُبیح، روایت کرده است که گفت : من جلوی در خانه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بودم که علی و فاطمه و حسن و حسین آمدند و نشستند . پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و کسای خیبری خود را بر روی آنان انداخت... [تا آخر حدیث] . طبرانی می گوید : از صبیح ، جز با این سند، روایت نمی شود ، در حالی که این حدیث را سُدّی نیز از صبیح از زیدبن ارقم روایت کرده است . می گویم : این صبیح را که شیخ و استادِ سُدّی بوده ، با عناوین «وابسته زید بن ارقم» و «تابعی» وصف کرده اند . بنا بر این ، اگر روایت ابراهیم درست باشد ، باید گفت که این صبیح ، غیر از آن صبیح است ؛ امّا سخن ابو حامد، حاکی است که این دو ، یک نفرند .

عبد اللّه بن جعفراو ابو جعفر هاشمی ، عبد اللّه بن جعفر بن ابی طالب بن هاشم است . زادگاهش حبشه و محلّ سکونتش مدینه بود . پدرش جعفر بن ابی طالب (ذو الجناحین) و مادرش اسماء بنت عمیس بود . او نخستین مسلمان زاده ای بود که در خاک حبشه به دنیا آمد .

.


ص: 114



عبد اللَّه بن عبّاس

شخصیتی موثّق ، بزرگوار ، کریم النفس ، بخشنده و بردبار بود و به او دریای بخشندگی می گفتند . داستان های او در باب کرم و بخشندگی، شهره است . در جنگ صفّین ، عموی خود ، امیر مؤمنان علیه السلام را همراهی کرد و در عاشورای حسینی ، گرچه خود از شرکت در جنگ، معذور بود ، امّا فرزندانش عون و محمّد و عبد اللّه را فدای حسین علیه السلام کرد . برخوردهای او با معاویه مشهور است . شیخ طوسی ، همچون دیگر عالمان رجال ، او را در شمار اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اصحاب امام علی علیه السلام ذکر کرده و گفته : «کم روایت است» . همچنین او را در زمره اصحاب امام حسن علیه السلام به شمار آورده است و شکّی نیست که از اصحاب امام حسین علیه السلام نیز بوده است . عبد اللّه از عموی خود ، امام علی علیه السلام و از مادرش اسما، روایت کرده است و فرزندانش اسماعیل، اسحاق و معاویه و نیز امام باقر علیه السلام و عبد اللّه بن محمّد بن عقیل و عدّه ای دیگر از قول او روایت کرده اند . وی در سال 80 هجری و به قولی در سال 84 یا 85 ، در زمان امامت امام زین العابدین از دنیا رفت و 90 سال ، یا به قولی 91 یا 92 سال، عمر کرد . او آخرین فرد از بنی هاشم بود که پیامبر صلی الله علیه و آله را دیده بود .

عبد اللّه بن عبّاسعبد اللّه بن عبّاس بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف ، مکنّی به ابو العبّاس قریشی هاشمی ، پسرعموی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود . زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندانش در شعب ابی طالب به سر می بردند ، عبد اللّه به دنیا آمد . او را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بردند و ایشان با آب دهان خود ، کام او را برداشت . این واقعه ، سه سال پیش از هجرت بود . برخی هم گفته اند در غیر این تاریخ بوده است .

.


ص: 115



عمر بن ابی سَلَمه

عبد اللّه را به دلیل دانش گسترده ای که داشت ، «دریا» و «حبر الاُمّه (دانشمند امّت)» می گفتند . امام علی بن ابی طالب علیه السلام او را به امارت بصره گماشت. او همچنان عهده دار این منصب بود ؛ ولی پیش از به شهادت رسیدن علی بن ابی طالب علیه السلام ایشان را رها کرد و به حجاز باز گشت . او در جنگ صفّین ، یکی از سرداران لشکر امام علی علیه السلام بود . او از پیامبر صلی الله علیه و آله و از علی علیه السلام و ابو ذر و معاذ بن جبل و عمر، روایت کرده است و عبد اللّه بن عمر ، انس بن مالک ، ابو طفیل ، ابو امامه بن سهل بن حنیف ، برادرش کثیر بن عبّاس ، فرزندش علی بن عبد اللّه بن عبّاس و عدّه ای دیگر از او روایت کرده اند . وی در سال 80 ق در گذشت . سال وفات او را سال های 70 ، 73، 65 ، 67 و 68 نیز ذکر کرده اند . در هنگام وفات ، 70 سال و به قولی 72 یا 74 سال عمر داشت . محلّ درگذشت او را به اتّفاق، طائف دانسته اند .

عمر بن ابی سَلَمهنامش عمر بن ابی سلمه بن عبد الأسد قرشی مخزومی و کُنیه اش ابو سَلَمه است . او ناپسری پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود ؛ چون پیامبر صلی الله علیه و آله با مادر او امّ سلمه ازدواج کرد . در سال دوم هجری در حبشه به دنیا آمد و بنا به قولی، در زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت ، نُه سال داشت . در جنگ جمل ، امام علی علیه السلام را همراهی کرد و امام علیه السلام او را به امارت بحرین و فارس گماشت . او احادیثی را از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده است . عمر، در سال 83 ق ، در روزگار فرمان روایی عبد الملک بن مروان ، در مدینه از دنیا رفت .

.


ص: 116



عمر بن خطّاب

واثله بن اَسقع

عمر بن خطّابعمر بن خطّاب بن نُفَیل بن عبد العزّی قرشی عدوی ، مکنّی به ابو حفص ، سیزده سال بعد از عام الفیل متولّد شد . ابن اثیر می گوید : هنگامی که خداوند ، محمّد صلی الله علیه و آله را به نبوّت مبعوث کرد ، عمر با ایشان و مسلمانان به شدّت مخالفت می کرد ؛ امّا بعداً مسلمان شد . در این باره که او چندمین نفری بود که اسلام آورد ، اختلاف نظر است . محمّد بن سعد گفته است که وی در سال ششم به اسلام گروید . هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تصمیم گرفت او را در روز حدیبیّه به سوی مکّیان بفرستد ، عمر گفت : «ای پیامبر خدا! قریش می دانند که من چه قدر با آنان دشمنم . از این رو اگر به من دست پیدا کنند ، مرا می کشند» و پیامبر صلی الله علیه و آله از فرستادن او صرف نظر کرد . ابو بکر ، او را به عنوان خلیفه پس از خود، تعیین کرد . عمر در سال بیست و سوم هجری به قتل رسید . وی ده سال و شش ماه و پنج شب خلافت کرد و در شصت و سه سالگی از دنیا رفت .

واثله بن اَسقعنامش واثله بن اسقع بن کعب بن عامر بن لیث است و به قولی، واثله بن اسقع بن عبید اللّه و به قولی دیگر ، واثله بن اسقع بن عبد العزّی بن عبد یالیل بن ناشب . کنیه او نیز به اختلاف ذکر شده است : ابو الأسقع ، ابو قِرصافه ، ابو محمّد ، ابو الخطّاب و ابو شدّاد لیثی . واثله زمانی اسلام آورد که پیامبر صلی الله علیه و آله برای جنگ تبوک آماده می شد و او در این جنگ ، پیامبر صلی الله علیه و آله را همراهی کرد . واثله از اهل صُفّه بود .

.


ص: 117

او پس از رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، در بصره ساکن شد و سپس به شام رفت و محلّ سکونت خود را به روستای «بَلاط» (در سه فرسنگی دمشق) برد . او در فتح دمشق، شرکت کرد و در جنگ های دمشق و حِمص حضور داشت . سپس به فلسطین رفت و در بیت المقدّس مقیم شد و در همان جا و به قولی در دمشق از دنیا رفت . ابو مُسهِر می گوید : وی در سال 85 ق ، در نود و هشت سالگی در گذشت ؛ امّا به گفته سعید بن خالد ، وی به سال 83 ق ، در یکصد و پنج سالگی در حالی که بینایی خود را از دست داده بود ، وفات یافت .

.


ص: 118



چکیده زندگی نامه کسانی که در زمره «اهل بیت» به شمار آمده اند

ابو ذر غِفاری

چکیده زندگی نامه کسانی که در زمره «اهل بیت» به شمار آمده اندابو ذر غِفاریدر باره نام ابو ذر ، اختلاف زیادی وجود دارد ؛ امّا بیشتر به نام جندب بن جناده از او یاد شده است که به نظر می رسد از سایر نام ها درست تر باشد . نام های دیگری که برای ابو ذر گفته شده ، عبارت اند از : بریر بن عبد اللّه ، بریر بن جناده ، بریر بن عشرقه ، جندب بن عبد اللّه و جندب بن سکن ؛ لیکن آنچه بدان شهرت یافته ، همان جندب بن جناده بن قیس غفاری است . ابو ذر از بزرگان و فضلای صحابه است که خیلی زود به اسلام گروید ، در زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله هنوز در مکّه بود و اسلام ، روزهای آغازین خود را سپری می کرد . او چهارمین و به قولی پنجمین نفری بود که اسلام آورد و نخستین کسی بود که به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سلام و تحیّت اسلامی گفت . ابو ذر پس از آن که مسلمان شد ، به میان قوم و قبیله خود باز گشت و تا زمان هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله در سرزمین مردم خود، باقی ماند. او پس از جنگ بدر و اُحد و خندق به مدینه نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و تا زمان رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله همراه ایشان بود . ابو ذر ، سه سال قبل از مبعوث شدن پیامبر صلی الله علیه و آله به

.


ص: 119



ابو عُبَیده حَذّا

پرستش خدای یگانه روی آورده بود . او با پیامبر صلی الله علیه و آله بر سر این نکته بیعت کرد و قول داد که در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنشگری نهراسد و همواره حقیقت را بگوید ، اگر چه تلخ باشد . در باره ابو ذر ، فضایل بسیاری نقل و روایت شده است . از جمله عبد اللّه بن عمرو روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «آسمانِ نیلگون بر کسی سایه نیفکنده و زمینِ تیره کسی را بر روی خود حمل نکرده است که راستگوتر از ابو ذر باشد» . همچنین فرمود : «ابو ذر در روی زمین به پارساییِ عیسی بن مریم زندگی می کند» . امام علی علیه السلام نیز فرمود : «ابو ذر ، دانشی را فرا گرفت که مردم از فرا گرفتن آن ناتوان اند» . شیخ طوسی ، او را در زمره اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اصحاب امیر مؤمنان علیه السلام بر شمرده است . انتقادات شدید ابو ذر از عملکرد عثمان سبب شد که عثمان ، او را به شام تبعید کند . او در شام نیز به انتقاد از خلافکاری های معاویه پرداخت . از این رو، معاویه از وی به خلیفه شکایت کرد و عثمان ، او را از شام فرا خواند و به ربذه تبعیدش کرد که تا آخر عمر در آن جا باقی ماند و در سال 31 یا 32، وفات یافت .

ابو عُبَیده حَذّانام او، زیاد بن عیسی ، زیاد بن رجا، زیاد بن ابی رجا و زیاد بن اَحزم (/ احرم) ذکر شده است . نام ابو رجا نیز منذر است . ابو عبیده، راوی ثقه و صحیح است . از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهماالسلامبود و خواهرش حماده بنت رجا و به قولی بنت الحسن از امام صادق علیه السلام حدیث روایت کرده است . ابو عبیده در نزد خاندان محمّد صلی الله علیه و آله از منزلت والایی برخوردار بود . وی در سفر امام باقر علیه السلام به مکّه، هم کجاوه ایشان بود . او کتابی دارد که علی بن رئاب، آن

.


ص: 120



سَعدُ الخَیر

را روایت می کند . از جمله آنچه در شأن و منزلت او روایت شده ، این است که امام صادق علیه السلام پس از خاک سپاری ابو عبیده، بر سر قبر او رفت و فرمود : «بار خدایا! بر ابو عبیده آسان گیر. بار خدایا! قبر او را نورانی گردان. بار خدایا! او را به پیامبرش ملحق کن» . واژه «حذّاء» در لغت به معنای کفّاش است . وی از امام باقر و امام صادق علیهماالسلامروایت کرده است و فضیل بن عثمان ، جمیل بن صالح ، ابو ایّوب ابراهیم بن عثمان ، علی بن زید ، هشام بن حکم ، حمّاد بن عیسی ، هشام بن سالم و شماری دیگر، از قول او روایت کرده اند . ابو عبیده در زمان حیات امام صادق علیه السلام از دنیا رفت .

سَعدُ الخَیرنامش سعد بن عبد الملک است . شماری از اخبار، حاکی از آن است که وی نزد امام باقر علیه السلام مقام و منزلت بالایی داشته است . مثلاً مفید به سند خود، از ابو حمزه ثمالی روایت کرده است که گفت : سعد که از فرزندان عبد العزیز بن مروان بود و امام باقر علیه السلام او را «سعد الخیر» می نامید بر امام باقر علیه السلام وارد شد و مانند زنان گریه و ناله می کرد . امام علیه السلام به او فرمود : «چرا گریه می کنی ، سعد؟» . گفت : چرا گریه نکنم، در حالی که من از شجره ای هستم که در قرآن لعنت شده اند!! امام علیه السلام فرمود : «تو از آنها نیستی . تو از ما خاندان هستی...» . امام باقر علیه السلام دو نامه مفصّل به او نوشته که در یکی از آنها این تعبیرات به کار رفته است : «رحمت خدا بر تو! بدان که... ، ای برادر من! خدای عز و جل...» . طلب رحمت برای سعد، نشانگر بزرگی مقام و شدّت دینداری و پرهیزگاری بسیار اوست و

.


ص: 121



سلمان فارسی

خطاب «ای برادر من!» نشان می دهد که وی در نظر امام باقر علیه السلام قدر و منزلتی عظیم داشته است .

سلمان فارسیاو پیش از آن که مسلمان شود ، نامش روزبه پور خشنودان یا ماهویِه و یا بهبود پور بدخشان بود و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نام سلمان را بر او نهاد و با لقب سلمانُ الخَیر و سلمان محمّدی، از او یاد می شد . کنیه اش ابو عبد اللّه ، ابو البیّنات و ابو المرشد بود . سلمان، اصلاً اهل شیراز یا رامهرمز یا اهواز یا شوشتر و یا از روستای جِی یا سِده اصفهان بود . او از اوصیای عیسی علیه السلام بود و شاید راز این که امیر مؤمنان علیه السلام شخصاً او را غسل داده است ، همین باشد ؛ چرا که وصی را کسی جز پیامبر یا وصیّ پیامبر ، حق ندارد غسل دهد . روایت شده که وی به ظاهر ، اظهار مجوسیّت می کرده ؛ امّا باطناً به خدای یگانه ایمان داشته و آن را پنهان نگه می داشته است . بلندپایگی و جلالت قدر و بزرگواری و والامقامی و دانش فراوان سلمان و پرهیزگاری و پارسایی و خردمندی او، پرآوازه تر از آن است که نیاز به شرح و توضیح داشته باشد . همه مسلمانان بر بلندپایگی او هم داستان اند . احادیث فراوانی در باره مقام و فضیلت او رسیده است ، از جمله این که نقل شده است که در حضور امام باقر علیه السلام از سلمان فارسی سخن به میان آمد . امام علیه السلام فرمود : «نه ، نگویید سلمان فارسی ؛ بگویید سلمان محمّدی . او مردی است از ما اهل بیت» . نیز روایت شده است که ایشان فرمود : «سلمان از متوسّمان بود» . از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است که فرمود : «سلمان ، اسم اعظم را می دانست» . نخستین غزوه ای که وی در آن شرکت کرد ، جنگ خندق بود . از آن پس ، در بقیّه غزوات و نیز در فتوحات عراق حضور داشت و به روزگار عمر یا عثمان،

.


ص: 122



عمر بن یزید

عیسی بن عبد اللَّه

فرمانداری مدائن را عهده دار شد، و تا زمان مرگ، حاکم مدائن (تیسفون) بود. سلمان از پیامبر صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علی علیه السلام ، روایت کرده و ابو وقّاص و سُلَیم بن قیس هلالی از وی روایت کرده اند . سلمان در سال 36 یا 37 ق، از دنیا رفت، و در مدائن، دفن گردید .

عمر بن یزیددر کتاب های رجالی ، از وی با نام های : ابو موسی عمر بن یزید بن ذبیان صیقل ، ابو الأسود بیّاع سابری ، عمر بن محمّد بن یزید و عمر بن یزید (ملقّب به) بیّاع سابری یاد شده که مراد از همه اینها یک شخص است . عمر ، راوی ای ثقه بود و کتابی در مناسک و واجبات و مستحبّات حج دارد که همه آن را از امام صادق علیه السلام شنیده است . وی از امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام روایت می کند و ابو سعید قماط، صفوان بن یحیی، محمّد بن عبّاس، محمّد بن عذافر و عدّه ای دیگر، از قول او روایت کرده اند .

عیسی بن عبد اللّهنجاشی می نویسد : او عیسی بن عبد اللّه بن سعد بن مالک اشعری است . شیخ طوسی می نویسد : او عیسی بن عبد اللّه قمی است . مراد از این دو عنوان، همان عیسی بن عبد اللّه بن مالک اشعری قمی (جدّ احمد بن محمّد بن عیسی) است . کشّی از یونس بن یعقوب روایت کرده که گفت : من در مدینه بودم که امام صادق علیه السلام در یکی از کوچه های آن به من برخورد و فرمود : «یونس! زود برو که مردی از ما خاندان بر درِ خانه منتظر است» . یونس گفت : من رفتم . دیدم عیسی بن عبد اللّه قمی جلوی در ایستاده است [بقیه روایت در نص کتاب گذشت] . این

.


ص: 123



فُضَیل بن یسار

یونس بن یعقوب

روایت ، نشانگر ارجمندی و بلندپایگی عیسی بن عبد اللّه است . وی کتابی به نام مسائل دارد که در آن از امام رضا علیه السلام نقل کرده است . عیسی از امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام روایت کرده و فرزندش محمّد بن عیسی، محمّد بن حسن بن ابی خالد و ابان، از او روایت کرده اند .

فُضَیل بن یسارفضیل بن یسار نهدی، مکنّی به ابو القاسم یا به قولی ابو مسور ، راوی ای ثقه و جلیل القدر است . کشّی ، او را در زمره کسانی شمرده است که علمای امامیّه به اتّفاق ، آنان را تصدیق کرده اند . شیخ مفید در رساله عددیّهی خود می نویسد : او از جمله فقهای برجسته و سرآمدی است که حلال و حرام و فتوا و احکام، از آنان گرفته می شود و به هیچ یک از آنان نمی توان ایرادی گرفت . در فضیلت او احادیثی وارد شده است ، از جمله حدیثی از امام صادق علیه السلام که فرمود : «خدا رحمت کند فضیل بن یسار را! او از ما اهل بیت بود» . وی از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام و از علی بن حسن و زکریّا نقاض و عبد الواحد بن مختار انصاری روایت کرده و ابن بکیر ، ابن رئاب ، ابان بن عثمان ، جمیل بن درّاج و دیگران از او روایت کرده اند . فضیل ، در زمان حیات امام صادق علیه السلام از دنیا رفت .

یونس بن یعقوبیونس بن یعقوب بن قیس ، ابو علی جلّاب بجلی دُهنی کوفی ، مادرش منیه (دختر عمّار و خواهر معاویه بن عمّار) بود .

.


ص: 124

راوی ای ثقه و جلیل القدر است . شیخ مفید در رساله عددیّه ی خود ، او را از شمار فقهای برجسته و سرآمدی دانسته که حلال و حرام و فتوا و احکام از آنان گرفته می شود و به هیچ یک از آنان نمی توان کمترین ایرادی گرفت . نجاشی می گوید : او از یاران خاصّ امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام بود و نمایندگی امام کاظم علیه السلام را به عهده داشت . او از امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام و از ابو بصیر و ابو عبیده و عبد الأعلی بن اعین و دیگران روایت کرده است و ابن ابی عمیر ، ابن ابی نصر ، ابن محبوب ، ابن فضّال ، احمد بن ابی عبد اللّه و عدّه ای دیگر، از او روایت کرده اند . یونس ، در ایّام حیات امام رضا علیه السلام در مدینه از دنیا رفت و امام علیه السلام ، هزینه کفن و دفن او را به عهده گرفت .

.


ص: 125



27 . درنگ ورزیدن

اشاره

27 . درنگ ورزیدندرآمدفصل یکم : ارزش درنگ ورزیدن و تشویق به آنفصل دوم : عوامل درنگ ورزیدنفصل سوم : آثار درنگ ورزیدنفصل چهارم : درنگ های ناپسند

.


ص: 126



درآمد

تأنّی ، در لغت

درآمدتأنّی ، در لغتواژه «تأنّی» از ریشه «أنی» ، بر چهار معنا دلالت دارد : درنگ ورزیدن ، مدّتی از زمان ، رسیدن به چیزی ، و جایگاهی از جایگاه ها . ابن فارس می گوید : الهَمزَهُ وَ النّونُ وَ ما بَعدَهُما مِن المُعتَلِّ . لَهُ اُصولٌ أربَعَهٌ : البُط ءُ وَ ما أشبَهَهُ مِنَ الحِلمِ وَ غَیرِهِ ، وَ ساعَهٌ مِنَ الزَّمانِ ، وَ إدراکُ الشَّی ءِ ، وَ ظَرفٌ مِنَ الظُّروفِ . (1) همزه و نون و حرف علّه، چهار اصل معنایی دارند: کندی و شبیهِ آن (مانند بردباری و امثال آن) ، مدّتی از زمان، به دست آوردن چیزی و ظرف . در این جا «تأنّی» به معنای اوّل است . خلیل بن احمد فراهیدی در این باره گفته است : الأَنی مِنَ الأَناهِ وَ التُّؤَدَهِ ... وَ یُقالُ : إنَّهُ لَذو أناهٍ ، إذا کانَ لا یَعجَلُ فِی الاُمورِ ، أی : تَأَنّی ، فَهُوَ آنٍ ، أی مُتَأَنٍّ ... وَ الأَناهُ الحِلمُ ، وَ الفِعلُ : أنِیَ وَ تَأَنّی ، وَ استَأنی ، أی تَثَبَّتَ ... وَ یُقالُ للِمُتَمَکِّثِ فِی الأَمرِ ، المُتَأَنّی ، و فِی الحَدیثِ «آذَیتَ و آنَیتَ» أی أخَّرتَ المُجی ءَ وَ أبطَأتَ . (2)

.

1- .. معجم مقاییس اللغه : ج 1 ص 141 مادّه «ءنی» .
2- .. ترتیب کتاب العین : ص 58 .

ص: 127



تأنّی ، در قرآن و حدیث

1 . درنگ ورزیدن ، صفتی الهی

أنی از «أناه» و «تؤده» است .. .. گفته می شود : فلانی «ذو أناه» است . یعنی شتابی در انجام کارها ندارد ؛ یعنی درنگ می کند . پس او، درنگ کننده است ، یعنی آرام است ... و «أناه» به معنای بردباری است. فعل آن ، «أنِیَ ، تأنّی و استأنی» می آید، یعنی ثبات یافت... و به کسی که در کاری درنگ می کند، متأنّی گفته می شود . در حدیث آمده است: «آذیتَ و آنیتَ» یعنی «آمدن را به تأخیر انداختی و کند کردی» . بنا بر این ، واژه های «تأنّی» ، «تُؤدَه» ، «تثبّت» ، «تمکُّث» و «أناه» در لغت عرب ، همگی در مقابل «عجله کردن» و به معنای درنگ ورزیدن در کارها هستند .

تأنّی ، در قرآن و حدیثدر قرآن کریم ، کلمه «تأنّی» به کار نرفته است ؛ ولی نیکو بودن این خصلت از نگاه این کتاب آسمانی را از نکوهشِ مکرّرِ واژه مقابل آن ، یعنی «عجله» می توان دریافت . در احادیث اهل بیت علیهم السلام ، درنگ کردن در گفتار و کردار ، با تعبیرهای مختلفی مانند : «تأنّی» ، «تثبّت» ، «تؤده» و «أناه» که همگی واژه های مقابل «عجله» هستند بویژه در موضوعات مهم ، مورد توصیه و تأکید قرار گرفته است . این احادیث را بدین سان می توان جمع بندی کرد :

1 . درنگ ورزیدن ، صفتی الهینخستین نکته قابل توجّه در تبیین فضیلت صفت «تأنّی» ، این است که این صفت ، از صفات فعل خداوند حکیم است ، بدین معنا که آفریدگار جهان می توانست جهان را در کمتر از یک چشم به هم زدن بیافریند ؛ لیکن حکمت ایجاب می کرد که آن را در شش مرحله بیافریند. بنا بر این، یکی از دلایل حکمت آفرینش تدریجی جهان ، آموزش درنگ ورزی در کارها به آفریده هاست . (1)

.

1- .. ر . ک : ص 133 ح 4 .

ص: 128



2 . درنگ ورزیدن ، خوی پیامبران

3 . درنگ ورزیدن ، از سپاهیان عقل

4 . برکات درنگ ورزیدن

همچنین خداوند متعال در کیفر دادن تبهکاران عجله نمی کند و فرصت می دهد ؛ بلکه در اثر عوامل هشیار کننده ای که در مسیر زندگی آنها قرار می گیرد ، بیدار شوند و از تبهکاری دست بدارند . (1) درسی برای مسئولان سیاسی ، فرهنگی و قضایی است که برای سازندگی جامعه آرمانی در برخورد با تبهکاران ، از خداوند متعال سرمشق بگیرند .

2 . درنگ ورزیدن ، خوی پیامبرانپیامبران الهی ، سزاوارترین کسانی هستند که صفات الهی را در افعال خود ، جلوه گر می سازند تا دیگران نیز از آنان تبعیت نمایند .

3 . درنگ ورزیدن ، از سپاهیان عقلیکی از نکات تأمّل برانگیز ، این است که «درنگ ورزیدن» ، از سپاهیان عقل ، و نقطه مقابل آن ، «شتاب کردن» ، از سپاهیان جهل شمرده شده است و این بدان معناست که انسان برای تأمین منافع مادّی و معنوی خود ، به این خصلت نیازمند است ، و به همین دلیل ، خداوند متعال دوست دارد که انسان در گفتار و کردار خودش ، درنگ کند تا از منافع و برکات آن برخوردار گردد .

4 . برکات درنگ ورزیدندر احادیث اهل بیت علیهم السلام به برکات مختلفی برای خصلت «تأنّی» اشاره شده است که در فصل سوم خواهد آمد ؛ امّا بی تردید ، اصلی ترین برکت درنگ ، مصونیت از لغزش هاست . انسان می تواند با تمرین «درنگ کردن» و بهره گیری از تأمّل و تفکّر ، از

.

1- .. ر . ک : ص 135 ح 8 .

ص: 129



5 . درنگِ نکوهیده

لغزش های فکری و عملی خود بکاهد و از این راه ، آسایش و آرامش زندگی مادّی و معنوی خود را تأمین نماید . به همین دلیل ، علاوه بر توصیه های مؤکّدی که پیشوایان الهی در باره این خصلت دارند ، عقل و دوراندیشی و بلندهمّتی نیز انسان را به ایمان و این خصلت دعوت می نمایند . (1)

5 . درنگِ نکوهیدهو آخرین نکته ، این که : حکمتِ درنگ ورزیدن در کارها ، تأخیر در انجام دادن آنها به منظور تشخیص نیک و بد آنها ، و انجام دادن صحیح کارهای نیک در فرصت مناسب است . بنا بر این ، در صورتی که نیکو بودن کاری مشخّص و فرصت برای انجام دادن آن ، مناسب باشد ، درنگ کردن ، نه تنها نیکو نیست ، بلکه نکوهیده است ، چنان که از امام علی علیه السلام روایت شده : مِنَ الخُرقِ المُعاجَلَهُ قَبلَ الإِمکانِ وَ الأَناهُ بَعدَ الفُرصَهِ . (2) شتاب کردن در کاری پیش از توانایی بر انجام دادن آن، و درنگ نمودن پس از فرصت پیدا کردن ، نشانه نادانی است . از این رو ، در احادیث اهل بیت علیهم السلام ، درنگ نکردن در انجام دادن کارهای نیک ، بویژه حضور در جبهه و جهاد و نماز جماعت و دفن اموات ، توصیه شده است . (3)

.

1- .. ر . ک : ص 151 (درنگ ورزیدن / فصل دوم : عوامل درنگ ورزیدن) .
2- .. ر . ک : ص 164 ح 69 .
3- .. ر . ک : ص 163 ح 68 .

ص: 130

الفَصلُ الأَوَّلُ: فضل التّأنی والحثّ علیه1 / 1الأَناهُ مِن صِفاتِ اللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلی الله علیه و آله :الأَناهُ (1) مِنَ اللّهِ ، وَالعَجَلَهُ مِنَ الشَّیطانِ . (2)

عنه صلی الله علیه و آله :التَّبَیُّنُ مِنَ اللّهِ ، وَالعَجَلَهُ مِنَ الشَّیطانِ ؛ فَتَبَیَّنوا (3) . (4)

عنه صلی الله علیه و آله فی خُطبَهِ الغَدیرِ :الحَمدُ للّهِِ الَّذی عَلا فی تَوَحُّدِهِ ، ودَنا فی تَفَرُّدِهِ ... مُتَفَضِّلٌ عَلی جَمیعِ مَن بَرَأَهُ ، مُتَطَوِّلٌ عَلی مَن أدناهُ ، یَلحَظُ کُلَّ عَینٍ وَالعُیونُ لا تَراهُ ، کَریمٌ حَلیمٌ ذو أناهٍ . (5)

.

1- .الأناه : الحلمُ والوقار والتّؤده (لسان العرب : ج 14 ص 48 «أنا») .
2- .المحاسن : ج 1 ص 340 ح 698 عن أبی النعمان عن الإمام الباقر علیه السلام ، تحف العقول : ص 43 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 340 ح 12 ؛ سنن الترمذی : ج 4 ص 367 ح 2012 ، المعجم الکبیر : ج 6 ص 122 ح 5702 کلاهما عن سهل بن سعد ، السنن الکبری : ج 10 ص 178 ح 20270 ، مسند أبی یعلی : ج 4 ص 206 ح 4240 ، مکارم الأخلاق للخرائطی : ص 228 کلّها عن أنس وفیها «التأنّی» بدل «الأناه» ، کنز العمّال : ج 3 ص 98 ح 5674 .
3- .التَّبیُّن : التَّثبُّت (النهایه : ج 1 ص 175 «بین») .
4- .مکارم الأخلاق للخرائطی : ص 228 ح 687 عن الحسن ، تفسیر الطبری : ج 13 الجزء 26 ص 124 ولیس فیه ذیله ، النهایه فی غریب الحدیث : ج 1 ص 175 من دون إسنادٍ إلی النبیّ صلی الله علیه و آله ، کنز العمّال : ج 3 ص 99 ح 5680 نقلاً عن ابن أبی الدنیا فی ذمّ الغضب عن الحسن .
5- .الاحتجاج : ج 1 ص 138 ح 32 ، الیقین : ص 346 کلاهما عن علقمه بن محمّد الحضرمی عن الإمام الباقر علیه السلام ، العدد القویّه : ص 169 ح 8 ، التحصین : ص 578 کلاهما عن زید بن أرقم وفیهما «ذرأه» بدل «أدناه» ، بحار الأنوار : ج 37 ص 204 ح 86 وراجع : شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید : ج 4 ص 49 .

ص: 131



فصل یکم : ارزش درنگ ورزیدن و تشویق به آن

1 / 1 درنگ ورزی ، از صفات خداوند است

فصل یکم : ارزش درنگ ورزیدن و تشویق به آن1 / 1درنگ ورزی ، از صفات خداوند استپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :درنگ ورزیدن ، (1) از خداست و شتاب کردن ، از شیطان .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :درنگ ورزیدن ، از خداست و شتابکاری از شیطان . پس درنگ ، پیشه کنید .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر :سپاس ، خدایی را که در یکتایی اش بلندمرتبه است ، و در یگانگی اش نزدیک است ... به همه آفریدگانش بخشنده است ، و به زیردستانش نعمت ده . هر چشمی را می بیند و چشم ها او را نمی بینند . بزرگوار است و بردبار و بادرنگ و صبور .

.

1- .درنگ ورزیدن ، به عنوان معادل فارسی برای «تأنّی» آمده است و باید توجّه داشت که تأنّی ، معنای «پرهیز از شتابکاری» را نیز در خود دارد . م .

ص: 132

الإمام علیّ علیه السلام :إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِکرُهُ أنزَلَ عَزائِمَ الشَّرائِعِ ، وآیاتِ الفَرائِضِ ، فی أوقاتٍ مُختَلِفَهٍ . کَما خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرضَ فی سِتَّهِ أیّامٍ ، ولَو شاءَ أن یَخلُقَها فی أقَلَّ مِن لَمحِ البَصَرِ لَخَلَقَ ، ولکِنَّهُ جَعَلَ الأَناهَ وَالمُداراهَ مِثالاً لِاُمَنائِهِ ، وإیجابا لِلحُجَّهِ عَلی خَلقِهِ . (1)

الإمام زین العابدین علیه السلام مِن دُعائِهِ لِلمُهِمّاتِ :اللّهُمَّ هَدَیتَنی فَلَهَوتُ ، ووَعَظتَ فَقَسَوتُ ، وأبلَیتَ الجَمیلَ فَعَصَیتُ ، وعَرَّفتَ فَأَصرَرتُ ، ثُمَّ عَرَّفتَ فَاستَغفَرتُ فَأَقَلتَ ، فَعُدتُ فَسَتَرتَ ... فَلَکَ الحَمدُ إلهی مِن مُقتَدِرٍ لا یُغلَبُ ، وذی أناهٍ لا یَعجَلُ . (2)

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذی رَکَّبَ فینا آلاتِ البَسطِ ، وجَعَلَ لَنا أدَواتِ القَبضِ ، ومَتَّعَنا بِأَرواحِ الحَیاهِ ، وأثبَتَ فینا جَوارِحَ الأَعمالِ ، وغَذّانا بِطَیِّباتِ الرِّزقِ وأغنانا بِفَضلِهِ ، وأقنانا بِمَنِّهِ . ثُمَّ أمَرَنا لِیَختَبِرَ طاعَتَنا ، ونَهانا لِیَبتَلِیَ شُکرَنا ، فَخالَفنا عَن طَریقِ أمرِهِ ، ورَکِبنا مُتونَ زَجرِهِ ، فَلَم یَبتَدِرنا بِعُقوبَتِهِ ، ولَم یُعاجِلنا بِنَقِمَتِهِ ، بَل تَأَنّانا بِرَحمَتِهِ تَکَرُّما ، وَانتَظَرَ مُراجَعَتَنا بِرَأفَتِهِ حِلما. (3)

عنه علیه السلام مِن دُعائِهِ لِلعیدَینِ وَالجُمُعَهِ :لا یَخیبُ مِنکَ الآمِلونَ ، ولا یَیأَسُ مِن عَطائِکَ المُتَعَرِّضونَ ، ولا یَشقی بِنَقِمَتِکَ المُستَغفِرونَ ، رِزقُکَ مَبسوطٌ لِمَن عَصاکَ ، وحِلمُکَ مُعتَرِضٌ لِمَن ناواکَ ، عادَتُکَ الإِحسانُ إلَی المُسیئینَ ، وسُنَّتُکَ الإِبقاءُ عَلَی المُعتَدینَ ، حَتّی لَقَد غَرَّتهُم أناتُکَ عَنِ الرُّجوعِ ، وصَدَّهُم إمهالُکَ عَنِ النُّزوعِ ، وإنَّما تَأَنَّیتَ بِهِم لِیَفیؤوا إلی أمرِکَ ، وأمهَلتَهُم ثِقَهً بِدَوامِ مُلکِکَ ، فَمَن کانَ مِن أهلِ السَّعادَهِ خَتَمتَ لَهُ بِها ، ومَن کانَ مِن أهلِ الشَّقاوَهِ خَذَلتَهُ لَها . کُلُّهُم صائِرونَ إلی حُکمِکَ ، واُمورُهُم آئِلَهٌ إلی أمرِکَ ، لَم یَهِن عَلی طولِ مُدَّتِهِم سُلطانُکَ ولَم یَدحَض لِتَرکِ مُعاجَلَتِهِم بُرهانُکَ .. . فَقَد ظاهَرتَ الحُجَجَ ، وأبلَیتَ الأَعذارَ ، وقَد تَقَدَّمتَ بِالوَعیدِ ، وتَلَطَّفتَ فِی التَّرغیبِ ، وضَرَبتَ الأَمثالَ ، وأطَلتَ الإِمهالَ ، وأخَّرتَ وأنتَ مُستَطیعٌ لِلمُعاجَلَهِ ، وتَأَنَّیتَ وأنتَ مَلیءٌ بِالمُبادَرَهِ . لَم تَکُن أناتُکَ عَجزا ، ولا إمهالُکَ وَهنا ، ولا إمساکُکَ غَفلَهً ، ولَا انتِظارُکَ مُداراهً ، بَل لِتَکونَ حُجَّتُکَ أبلَغَ ، وکَرَمُکَ أکمَلَ ، وإحسانُکَ أوفی ، ونِعمَتُکَ أتَمَّ . (4)

.

1- .الاحتجاج : ج 1 ص 601 ح 137 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 122 ح 1 .
2- .الأمالی للمفید : ص 239 ح 3 ، الأمالی للطوسی : ص 15 ح 19 کلاهما عن مسعده بن صدقه عن الإمام الصادق علیه السلام ، مهج الدعوات : ص 269 عن أبی الوضّاح عن أبیه عن الإمام الکاظم علیه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 94 ص 321 ح 1 .
3- .الصحیفه السجّادیه : ص 21 الدعاء 1 .
4- .الصحیفه السجّادیه : ص 182 الدعاء 46 ، المزار الکبیر : ص 458 ، جمال الاُسبوع : ص 262 عن المتوکّل بن هارون عن الإمام الصادق عن أبیه عنه علیهم السلام ، مصباح المتهجّد : ص 369 ح 500 نحوه ؛ شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید : ج 6 ص 179 عن الإمام علیّ وعنه علیهماالسلام .

ص: 133

امام علی علیه السلام :خداوند که یادش بشکوه باد احکام واجب و آیات فرائض را در اوقات گوناگون فرو فرستاد ، همچنان که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید ، در صورتی که اگر می خواست ، آنها را در کمتر از چشم بر هم زدنی خلق می کرد ؛ امّا درنگ و مدارا را سرمشقی برای اُمنایش قرار داد ، و موجب حجّت بر آفریدگانش .

امام زین العابدین علیه السلام از دعای ایشان در گرفتاری ها :بار خدایا ! تو مرا راه نمایی کردی و من غفلت ورزیدم . تو اندرزم دادی و من سخت دلی به خرج دادم . تو به من نیکی کردی و من نافرمانی کردم ، تو [خطاهایم را ]به من شناساندی [و گوشزدم کردی] و من [در انجام دادن آنها] پای فشردم . بار دیگر به من شناساندی و من آمرزش طلبیدم و تو بخشودی . و دوباره گناه کردم و تو پوشاندی ... پس ، ستایشت باد ای معبود من که توانای چیره ناشدنی هستی و درنگ ورزی هستی که شتاب نمی کند .

امام زین العابدین علیه السلام :سپاس ، خدایی را که ابزارهای گشودن و ادوات بستن را در وجود ما قرار داد و از جان های زندگی برخوردارمان ساخت و اندام های کار کردن را در ما نهاد و ما را با روزی های پاک ، تغذیه کرد و به فضل خویش ، بی نیازمان ساخت و به لطف خود ، توانگرمان نمود . سپس ما را به چیزهایی فرمان داد تا فرمان برداری ما را بیازماید ، و از چیزهایی نهی فرمود تا سپاس گزاری ما را امتحان کند ، و ما از راه فرمان او خارج گشتیم ، و بر مرکب نهی های او نشستیم ؛ لیکن او بی درنگ ، کیفرمان نداد و در انتقام گرفتن از ما شتاب نورزید ؛ بلکه از سرِ مهر و بزرگواری خویش با ما درنگ نمود ، و از روی دلسوزی و بردباری اش در انتظار بازگشت ما [به سویش ]نشست .

امام زین العابدین علیه السلام از دعای ایشان در عید فطر و قربان و جمعه :امیدواران از تو نومید نمی شوند ، و جویندگان از دَهِش تو مأیوس نمی گردند ، و آمرزش خواهان به خشم و عذاب تو گرفتار نمی آیند . خوان روزی ات [حتّی] برای آنان که نافرمانی ات کنند ، گسترده است ، و بردباری ات برای آنان که با تو دشمنی ورزند ، مهیّاست . عادت تو ، نیکی کردن در حقّ بد کنندگان است و شیوه تو بر جای داشتنِ متجاوزان ، تا جایی که درنگ ورزی تو آنان را از بازگشت [به درگاهت] غافل ساخته و مهلت دادنت ، ایشان را از باز ایستادن [از نافرمانی و گناه ،] باز داشته است ، حال آن که درنگ تو نسبت به ایشان ، برای آن است که به فرمانت باز گردند ، و مهلت دهی ات به آنان ، از آن روست که به پایندگی مُلک خویش اعتماد داری . پس هر که از اهل سعادت باشد ، عمرش را با سعادت پایان می دهی ، و آن که را اهل شقاوت است ، در شقاوت رها می کنی . همگی به سوی حکم تو روان اند ، و بازگشت امورشان ، به فرمان توست . هر چند مدّت عمرشان به درازا کشد ، از قدرت تو چیزی کاسته نمی شود ، و شتاب نکردنت در مجازات آنها ، حجّت تو را باطل نمی سازد ... ؛ چرا که تو حجّت هایت را آشکار ساخته ای ، و [دلایل و ]عذرهایت را از دیرباز بیان داشته ای ، و پیشاپیش بیم داده ای ، و به طرق گوناگون تشویق کرده ای ، و مثال ها زده ای ، و مدت ها مهلت داده ای ، و [مجازاتت را] به تأخیر افکنده ای ، در حالی که می توانستی در آن شتاب ورزی ، و درنگ ورزیده ای ، حال آن که به در دم کیفر دادن ، توانا بودی . نه درنگ ورزیدنت از سر ناتوانی بوده است ، و نه مهلت دادنت از روی ضعف ، و نه خودداری ورزیدنت از سر غفلت ، و نه منتظر ماندت از روی مدارا نمودن ؛ بلکه [این همه ]از آن جهت است که حجّتت رساتر ، و بزرگواری ات کامل تر، و احسانت همه جانبه تر ، و نعمتت کامل تر شود .

.


ص: 134

عنه علیه السلام مِن دُعائِهِ فِی الاِستِقالَهِ :سُبحانَکَ ما أعجَبَ ما أشهَدُ بِهِ عَلی نَفسی ! واُعَدِّدُهُ مِن مَکتومِ أمری ! وأعجَبُ مِن ذلِکَ أناتُکَ عَنّی ، وإبطاؤُکَ عَن مُعاجَلَتی ، ولَیسَ ذلِکَ مِن کَرَمی عَلَیکَ ، بَل تَأَنِّیا مِنکَ لی ، وتَفَضُّلاً مِنکَ عَلَیَّ لِأَن أرتَدِعَ عَن مَعصِیَتِکَ المُسخِطَهِ ، واُقلِعَ عَن سَیِّئاتِی المُخلِقَهِ ، ولِأَنَّ عَفوَکَ عَنّی أحَبُّ إلَیکَ مِن عُقوبَتی . (1)

.

1- .الصحیفه السجّادیه : ص 69 الدعاء 16 ، المزار الکبیر : ص 158 وراجع : الصحیفه السجّادیه : ص 22 الدعاء 1 و ص 71 الدعاء 16 و ص 124 الدعاء 31 والمزار الکبیر : ص 160 وشرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید : ج 6 ص 182 .

ص: 135

امام زین العابدین علیه السلام از دعای ایشان در پوزش خواهی از خداوند :منزّهی تو ! چه شگفت است که من به زبان خویش گواهی می دهم ، و اعمال نهان خویش را بر می شمارم ! و شگفت تر از این ، درنگ ورزی تو در برابر من ، و کندی ورزیدنت در مجازات سریع من است و این ، نه از آن روست که مرا در نزد تو ارج است ؛ بلکه به خاطر صبوری تو در برابر من و لطف تو بر من است تا بلکه از نافرمانی تو که موجب خشم و ناخشنودی توست باز ایستم ، و از بدی هایم که مرا فرسوده [و بی آبرو ]کرده است ، دست بردارم ، و [نیز] از آن روست که بخشایشِ مرا از مجازات کردنم دوست تر می داری .

.


ص: 136

الإمام الصادق علیه السلام فی دُعاءِ الاِستِغفارِ :اللّهُمَّ إنّی أستَغفِرُکَ مِن کُلِّ ذَنبٍ قَوِیَ عَلَیهِ بَدَنی بِعافِیَتِکَ ... أوِ اتَّکَلتُ عِندَ خَوفی مِنهُ عَلی أناتِکَ . (1)

عنه علیه السلام فِی الدُّعاءِ بَعدَ زِیارَهِ الإِمامِ الحُسَینِ علیه السلام :تَعالَیتَ یا کَریمُ أنتَ شاهِدٌ غَیرُ غائِبٍ ، وعالِمٌ بِما أتی (2) إلی أهلِ صَلَواتِکَ (3) وأحِبّائِکَ مِنَ الأَمرِ الَّذی لا تَحمِلُهُ سَماءٌ ولا أرضٌ ، ولَو شِئتَ لَانتَقَمتَ مِنهُم ، ولکِنَّکَ حَلیمٌ ذو أناهٍ ، وقَد أمهَلتَ الَّذینَ اجتَرَؤوا عَلَیکَ وعَلی رَسولِکَ وحَبیبِکَ . (4)

1 / 2جُزءٌ مِنَ النُّبُوَّهِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :السَّمتُ (5) الحَسَنُ وَالتُّؤَدَهُ وَالاِقتِصادُ ، جُزءٌ مِن أربَعَهٍ وعِشرینَ جُزءا مِنَ النُّبُوَّهِ . (6)

.

1- .الإقبال : ج 2 ص 143 ، البلد الأمین : ص 39 عن الإمام علی علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 87 ص 326 ح 2 ؛ دستور معالم الحکم : ص 90 ، کنز العمّال : ج 2 ص 258 ح 3966 نقلاً عن ابن النجّار وکلاهما عن الإمام علیّ علیه السلام .
2- .فی المصادر الاُخری : «اُوتِیَ» .
3- .فی کامل الزیارات و بحار الأنوار : «صفوتک» بدل «صلواتک» .
4- .تهذیب الأحکام : ج 6 ص 64 ح 131 عن الحسین بن ثویر ، المزار للمفید : ص 116 ، کامل الزیارات : ص 417 ، المزار الکبیر : ص 385 ، بحار الأنوار : ج 101 ص 186 .
5- .السَّمت : حُسن الهیئه والمنظر فی الدِّین ، ولیس من الحسن والجمال (اُنظر : النهایه : ج 2 ص 397 «سمت») .
6- .سنن الترمذی : ج 4 ص 366 ح 2010 ، المعجم الأوسط : ج 1 ص 303 ح 1017 ، تاریخ أصبهان : ج 1 ص 135 الرقم 78 ، المنتخب من مسند عبد بن حمید : ص 183 ح 512 کلّها عن عبد اللّه بن سرجس المزنی ، کنز العمّال : ج 3 ص 98 ح 5672 .

ص: 137



1 / 2 جزئی از نبوّت

امام صادق علیه السلام در دعای آمرزش خواهی :بار خدایا ! از تو آمرزش می خواهم برای هر گناهی که بدنم به لطف عافیت بخشی تو بر آن توانا گشت ... یا [برای هر گناهی که] ترسِ از آن مرا فرا گرفت و به درنگ تو تکیه کردم [و آن گناه را مرتکب شدم] .

امام صادق علیه السلام در دعا بعد از زیارت امام حسین علیه السلام :بلندمرتبه ای تو ، ای بزرگوار ! تو همه جا حاضری و چیزی بر تو مخفی نیست ، و آنچه را که بر سر اهل درودهایت و دوستانت می رسد و آسمان و زمین تاب تحمّل آن را ندارند ، می دانی ، در صورتی که اگر می خواستی ، بی گمان از آنان (دشمنانشان) انتقام می گرفتی ؛ لیکن تو بردبار و درنگ ورزی و کسانی را که بر تو و بر پیامبرت و دوستت گستاخی کردند ، مهلت دادی .

1 / 2جزئی از نبوّتپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :سیرت نیکو و درنگ ورزی و میانه روی ، جزئی از بیست و چهار جزء نبوّت اند .

.


ص: 138

1 / 3خُلُقٌ یُحِبُّهُ اللّه عزّوجلُّسنن ابن ماجه عن أبی سعید الخُدریّ :کُنّا جُلوسا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقالَ : أتَتکُم وُفودُ عَبدِ القَیسِ . وما یَری أحَدٌ فینا نَحنُ کَذلِکَ ، إِذ جاؤوا فَنَزَلوا . فَأَتَوا رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وبَقِیَ الأشَجُّ العَصَرِیُّ ، فَجاءَ بَعدُ ، فَنَزَلَ مَنزِلاً ، فَأَناخَ راحِلَتَهُ ، ووَضَعَ ثِیابَهُ جانِبا ، ثُمَّ جاءَ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یا أَشَجُّ ، إنَّ فیکَ لَخَصلَتَینِ یُحِبُّهُمَا اللّهُ : الحِلمَ وَالتُّؤَدَهَ ، قالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، أشَیءٌ جُبِلتُ عَلَیهِ (1) ، أم شَیءٌ حَدَثَ لی ؟ قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : بَل شَیءٌ جُبِلتَ عَلَیهِ . (2)

سنن أبی داود عن زارع وکانَ فی وَفدِ عَبدِ القَیسِ :لَمّا قَدِمنَا المَدینَهَ فَجَعَلنا نَتَبادَرُ مِن رَواحِلِنا فَنُقَبِّلُ یَدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ورِجلَهُ ، قالَ : وَانتَظَرَ المُنذِرُ الأَشَجُّ حَتّی أتی عَیبَتَهُ (3) فَلَبِسَ ثَوبَیهِ ثُمَّ أتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله . فَقالَ لَهُ : إنَّ فیکَ خَلَّتَینِ یُحِبُّهُمَا اللّهُ : الحِلمَ وَالأَناهَ . قالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، أنَا أتَخَلَّقُ بِهِما أمِ اللّهُ جَبَلَنی عَلَیهِما ؟ قالَ : بَلِ اللّهُ جَبَلَکَ عَلَیهِما ، قالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی جَبَلَنی عَلی خَلَّتَینِ یُحِبُّهُمَا اللّهُ ورَسولُهُ . (4)

.

1- .جُبِلتُ علیه : أی خُلِقتُ وطُبِعتُ علیه (النهایه : ج 1 ص 236 «جبل») .
2- .سنن ابن ماجه : ج 2 ص 1401 ح 4187 ، صحیح ابن حبّان : ج 16 ص 178 ح 7203 ، مسند أبی یعلی : ج 6 ص 215 ح 6814 کلاهما عن المثنّی العبدی ، الطبقات الکبری : ج 1 ص 314 و ج 5 ص 557 کلاهما عن عبد الحمید بن جعفر عن أبیه وکلّها نحوه ، کنز العمّال : ج 3 ص 129 ح 5812 .
3- .العَیبَهُ : مُستَودَعُ الثیاب ، أو مُستَودَعُ أفضلِ الثیاب (مجمع البحرین : ج 2 ص 1296 «عیب») .
4- .سنن أبی داود : ج 4 ص 357 ح 5225 ، السنن الکبری : ج 7 ص 164 ح 13587 ، المعجم الکبیر : ج 5 ص 275 ح 5313 ، صحیح مسلم : ج 1 ص 49 ح 26 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 47 ح 11175 وفیهما «إنّ فیک لَخَصلَتَینِ یحبّهما اللّه : الحلم والأناه» فقط ، کنز العمّال : ج 3 ص 133 ح 5837 ؛ تنبیه الخواطر : ج 1 ص 124 .

ص: 139



1 / 3 خویی که خدا دوستش دارد

1 / 3خویی که خدا دوستش داردسنن ابن ماجه به نقل از ابو سعید خُدری :نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودیم که فرمود : «نمایندگان عبد القیس نزد شما آمدند» ، در حالی که کسی دیده نمی شد . در این اثنا ناگهان از راه رسیدند و پیاده شدند و نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمدند ، بجز اَشَج عَصَری که بعدا آمد و پیاده شد و اشترش را خواباند و لباس [سفرش] را به کناری نهاد و سپس نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود : «ای اشج ! در تو دو خصلت است که خدا آنها را دوست می دارد : بردباری و درنگ ورزی» . اشج گفت : ای پیامبر خدا ! آیا این دو خصلت ، ذاتیِ من است یا اکتسابی است ؟ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «نه ، ذاتی توست» .

سنن أبی داوود به نقل از زارع که یکی از اعضای هیئت نمایندگی عبد القیس بود :چون به مدینه در آمدیم ، جلوتر از شترانمان سراسیمه خود را به پیامبر صلی الله علیه و آله رساندیم و شروع به بوسیدن دست و پای ایشان کردیم ؛ امّا منذرِ اَشَج ، صبر کرد و به سراغ جامه دان خود رفت و دو جامه [تمیزِ ]خود را پوشید و آن گاه ، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد . پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود : «در تو دو خصلت وجود دارد که خدا آنها را دوست می دارد : بردباری و درنگ ورزی» . او گفت : ای پیامبر خدا ! آیا این دو خصلت ، اکتسابی من است یا خداوند ، مرا بر آنها سرشته است ؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «نه ؛ خداوند ، تو را بر آنها سرشته است» . اشج گفت : خدا را سپاس که مرا بر دو خصلتی سرشت که خدا و پیامبرش آنها را دوست دارند .

.


ص: 140

1 / 4الوَصِیَّهُ بِالأَناهِ وَالتُّؤَدَهِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :إذا أرَدتَ أمرا فَعَلَیکَ بِالتُّؤَدَهِ ، حَتّی یُرِیَکَ اللّهُ مِنهُ المَخرَجَ ، أو حَتّی یَجعَلَ اللّهُ لَکَ مَخرَجا . (1)

اُسد الغابه عن عبدالرحمن بن عائذ :کانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إذا بَعَثَ بَعثا قالَ لَهُم : تَأَ لَّفُوا النّاسَ وتَأَنَّوهُم أو کَلِمَهً نَحوَها ، [و] (2) لا تُغیروا عَلَیهِم حَتّی تَدعوهُم . (3)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :مَن دَفَعَ مُؤمِنا دَفعَهً لِیُذِلَّهُ بِها ، أو لَطَمَهُ لَطمَهً أو أتی إلَیهِ أمرا یَکرَهُهُ لَعَنَتهُ المَلائِکَهُ حَتّی یُرضِیَهُ مِن حَقِّهِ ویَتوبَ ویَستَغفِرَ ، فَإِیّاکُم وَالعَجَلَهَ إلی أحَدٍ ، فَلَعَلَّهُ مُؤمِنٌ وأنتُم لا تَعلَمونَ ، وعَلَیکُم بِالأَناهِ وَاللِّینِ . وَالتَّسَرُّعُ مِن سِلاحِ الشَّیاطینِ ، وما مِن شَیءٍ أحَبُّ إلَی اللّهِ مِنَ الأَناهِ وَاللِّینِ . (4)

عنه صلی الله علیه و آله :لا حَلیمَ إلّا ذو أناهٍ . (5)

الإمام علیّ علیه السلام فی وَصِیَّتِهِ لِابنِهِ الإِمامِ الحَسَنِ علیه السلام :اُوصیکَ بِمَغفِرَهِ الذَّنبِ ، وکَظمِ الغَیظِ ، وصِلَهِ الرَّحِمِ ، وَالحِلمِ عِندَ الجاهِلِ (6) ، وَالتَّفَقُّهِ فِی الدّینِ ، وَالتَّثَبُّتِ فِی الأَمرِ ، وَالتَّعَهُّدِ لِلقُرآنِ (7) . (8)

.

1- .الأدب المفرد : ص 262 ح 888 ، شعب الإیمان : ج 2 ص 68 ح 1187 ، المصنّف لابن أبی شیبه : ج 6 ص 87 ح 10 ، المطالب العالیه : ج 3 ص 36 ح 2813 کلّها نحوه ، کنز العمّال : ج 3 ص 99 ح 5677 ؛ تنبیه الخواطر : ج 1 ص 167 نحوه .
2- .ما بین المعقوفین أثبتناه من المصادر الاُخری .
3- .اُسد الغابه : ج 3 ص 460 الرقم 3339 ، تاریخ دمشق : ج 34 ص 450 ح 7058 و 7059 وفیهما «وتأوّبوهم» بدل «وتأنّوهم» ، کنز العمّال : ج 4 ص 437 ح 11300 .
4- .علل الشرائع : ص 523 ح 2 عن مسعده بن صدقه عن الإمام الصادق عن أبیه علیهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 148 ح 4 .
5- .کنز العمّال : ج 3 ص 134 ح 5841 نقلاً عن العسکری عن أبی سعید .
6- .فی کشف الغمّه و بحار الأنوار : «والحلم عن الجاهل» .
7- .فی کشف الغمّه و بحار الأنوار : «والتعاهد للقرآن» .
8- .تحف العقول : ص 222 ، کشف الغمّه : ج 2 ص 57 ، بحار الأنوار : ج 42 ص 245 ح 46 ؛ المعجم الکبیر : ج 1 ص 101 ، المناقب للخوارزمی : ص 384 ح 401 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 147 کلّها عن إسماعیل بن راشد ، مقتل أمیر المؤمنین علیه السلام لابن أبی الدنیا : ص 48 ح 32 عن أبی عبد الرحمن السلمی وکلّها نحوه .

ص: 141



1 / 4 توصیه به درنگ ورزیدن و حوصله کردن

1 / 4توصیه به درنگ ورزی و حوصله کردنپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر گاه خواستی کاری انجام دهی با حوصله باش تا خداوند ، راه برون رفت آن را به تو بنمایاند ( / خداوند برای تو برون رفتی قرار دهد) .

اُسد الغابه به نقل از عبد الرحمان بن عائذ :پیامبر صلی الله علیه و آله هر گاه نیرویی را اعزام می کرد ، به آنان می فرمود : «با مردم مدارا کنید و حوصله به خرج دهید» یا عبارتی مانند این «و پیش از آن که [به حق] دعوتشان کنید ، بر ایشان متازید» .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر کس مؤمنی را طوری هُل دهد که با آن تحقیرش کند ، یا به او سیلی زند ، یا با او رفتاری کند که خوشایندش نیست ، فرشتگانْ لعنتش می کنند تا آن گاه که از وی رضایت بجوید و توبه و استغفار کند. بنا بر این ، از عجله کردن نسبت به کسی بپرهیزید ؛ زیرا ممکن است او مؤمن باشد و شما نمی دانید. بر شما باد درنگ و نرمش ! شتاب زدگی ، از حربه های شیطان هاست ، و نزد خداوند ، چیزی دوست داشتنی تر از درنگ و نرمش نیست .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :بردبار نیست ، مگر کسی که اهل درنگ و نرمش باشد .

امام علی علیه السلام در سفارش ایشان به فرزندش امام حسن علیه السلام :سفارش می کنم تو را به بخشیدن گناه [و تقصیر دیگران ]و فرو خوردن خشم ، و به جا آوردن صله رحم ، و بردباری در برابر نادان ، و فهم در دین ، و درنگ در کار ، و توجّه به قرآن .

.


ص: 142

عنه علیه السلام فی وَصِیَّتِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ علیه السلام :اُوصیکَ بِخَشیَهِ اللّهِ فی سِرِّ أمرِکَ وعَلانِیَتِهِ وأنهاکَ عَنِ التَّسَرُّعِ بِالقَولِ وَالفِعلِ ، وإذا عَرَضَ شَیءٌ مِن أمرِ الآخِرَهِ فَابدَأ بِهِ ، وإذا عَرَضَ شَیءٌ مِن أمرِ الدُّنیا فَتَأَنَّهُ حَتّی تُصیبَ رُشدَکَ فیهِ . (1)

عنه علیه السلام :صِل عَجَلَتَکَ بِتَأَنّیکَ ، وسَطوَتَکَ بِرِفقِکَ ، وشَرَّکَ بِخَیرِکَ . (2)

عنه علیه السلام :الأَناهُ حُسنٌ . (3)

عنه علیه السلام :التَّأَنّی حَزمٌ . (4)

عنه علیه السلام :التَّثَبُّتُ حَزمٌ . (5)

الإمام الحسن علیه السلام لَمّا سُئِلَ عَنِ الحَزمِ :طولُ الأَناهِ ، وَالرِّفقُ بِالوُلاهِ ، وَالاِحتِراسُ مِن جَمیعِ النّاسِ . (6)

.

1- .الأمالی للمفید : ص 221 ح 1 ، الأمالی للطوسی : ص 7 ح 8 کلاهما عن الفجیع العقیلی عن الإمام الحسن علیه السلام ، کشف الغمّه : ج 2 ص 162 عن الإمام الحسن عنه علیهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 98 ح 1 .
2- .غرر الحکم : ج 4 ص 207 ح 5849 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 302 ح 5362 .
3- .غرر الحکم : ج 1 ص 25 ح 60 .
4- .غرر الحکم : ج 1 ص 54 ح 193 .
5- .تحف العقول : ص 202 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 39 ح 13 ؛ دستور معالم الحکم : ص 19 .
6- .تحف العقول : ص 226 ، العدد القویّه : ص 53 ح 64 نحوه ، کشف الغمّه : ج 2 ص 195 ولیس فیه ذیله ، بحار الأنوار : ج 78 ص 103 ح 2 ؛ تهذیب الکمال : ج 6 ص 239 الرقم 1248 ، تاریخ دمشق : ج 13 ص 256 کلاهما بزیاده «بسوء الظنّ هو الحزم» فی آخره ، المعجم الکبیر : ج 3 ص 69 ح 2688 ولیس فیه ذیله وکلّها عن الحارث الأعور ، دستور معالم الحکم : ص 83 نحوه ، کنز العمّال : ج 16 ص 216 ح 44237 .

ص: 143

امام علی علیه السلام در سفارش به فرزندش امام حسن علیه السلام :تو را به ترس از خدا در کارهای نهان و آشکارت سفارش می کنم ، و از شتاب زدگی در گفتار و کردار بازَت می دارم ، و این که هر گاه چیزی از کار آخرت پیش آمد ، نخست آن را انجام بده و هر گاه چیزی از کار دنیا پیش آمد ، در آن درنگ کن تا راه درست را در آن بیابی .

امام علی علیه السلام :شتابَت را به درنگ ، وصل کن ، و خشونتت را به نرمش ، و بدی ات را به خوبی .

امام علی علیه السلام :درنگ کردن ، یک حُسن است .

امام علی علیه السلام :درنگ کردن ، دوراندیشی است .

امام علی علیه السلام :درنگ ورزی ، دوراندیشی است .

امام حسن علیه السلام در پاسخ پرسشی در باره [تعریف] دوراندیشی :بسیار با درنگ بودن ، و مدارا با فرمان روایان ، و برحذر بودن از جمیع مردمان .

.


ص: 144

الإمام زین العابدین علیه السلام فی رِسالَتِهِ المَعروفَهِ بِرِسالَهِ الحُقوقِ :فَأَمّا حُقوقُ رَعِیَّتِکَ بِالسُّلطانِ فَأَن تَعلَمَ أنَّکَ إنَّمَا استَرعَیتَهُم بِفَضلِ قُوَّتِکَ عَلَیهِم فَإِنَّهُ إنَّما أحَلَّهُم مَحَلَّ الرَّعِیَّهِ لَکَ ضَعفُهُم وذُلُّهُم فَما أولی مَن کَفاکَهُ ضَعفُهُ وذُلُّهُ حَتّی صَیَّرَهُ لَکَ رَعِیَّهً وصَیَّرَ حُکمَکَ عَلَیهِ نَافِذاً ، لا یَمتَنِعُ مِنکَ بِعِزَّهٍ ولا قُوَّهٍ ولا یَستَنصِرُ فیما تَعاظَمَهُ مِنکَ إِلّا بِاللّهِ بِالرَّحمَهِ وَالحِیاطَهِ وَالأَناهِ وما أولاکَ إِذا عَرَفتَ ما أعطاکَ اللّهُ مِن فَضلِ هذِهِ العِزَّهِ وَالقُوَّهِ الَّتی قَهَرتَ بِها أن تَکونَ للّهِِ شاکِرا ومَن شَکَرَ اللّهَ أعطاهُ فیما أنعَمَ عَلَیهِ ولا قُوَّهَ إلّا بِاللّهِ . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :قالَ لُقمانُ لِابنِهِ : یا بُنَیَّ ، إیّاکَ وَالضَّجَرَ وسوءَ الخُلُقِ وقِلَّهَ الصَّبرِ ، فَلا یَستَقیمُ عَلی هذِهِ الخِصالِ صاحِبٌ ، وألزِم نَفسَکَ التُّؤَدَهَ فی اُمورِکَ ، وصَبِّر عَلی مَؤُوناتِ الإِخوانِ نَفسَکَ ، وحَسِّن مَعَ جَمیعِ النّاسِ خُلُقَکَ . (2)

عنه علیه السلام فی کِتابِهِ إلَی النَّجاشِیِّ والِی الأَهوازِ :اِعلَم أنّی سَاُشیرُ عَلَیکَ بِرَأیٍ ، إن أنتَ عَمِلتَ بِهِ تَخَلَّصتَ مِمّا أنتَ مُتَخَوِّفُهُ ، وَاعلَم أنَّ خَلاصَکَ ونَجاتَکَ مِن حَقنِ (3) الدِّماءِ ، وکَفِّ الأَذی عَن أولیاءِ اللّهِ ، وَالرِّفقِ بِالرَّعِیَّهِ ، وَالتَّأَنّی ، وحُسنِ المُعاشَرَهِ ، مَع لینٍ فی غَیرِ ضَعفٍ ، وشِدَّهٍ مِن غَیرِ عُنفٍ (4) ، ومُداراهِ صاحِبِکَ ، ومَن یَرِدُ عَلَیکَ مِن رُسُلِهِ ، وَارتُق (5) فَتقَ رَعِیَّتِکَ بِأَن توقِفَهُم عَلی ما وافَقَ الحَقَّ وَالعَدلَ إن شاءَ اللّهُ . (6)

.

1- .تحف العقول : ص 261 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 14.
2- .قصص الأنبیاء للراوندی: ص195 ح245 عن حمّاد بن عیسی، بحار الأنوار: ج13 ص419 ح14.
3- .فی نسخه : «فی حقن» .
4- .فی المصدر : «أنف» ، والتصویب من بحار الأنوار .
5- .الرَّتقُ : إلحام الفَتقِ وإصلاحه (لسان العرب : ج 10 ص 114 «رتق») .
6- .کشف الریبه : ص 87 عن عبد اللّه بن سلیمان النوفلی ، بحار الأنوار : ج 75 ص 361 ح 77 .

ص: 145

امام زین العابدین علیه السلام در رساله معروفش به «رساله حقوق» :و امّا حقوق رعیّت تو در حکومت ، این است که بدانی تو در پرتو قدرتت بر آنان ، ایشان را رعایای خویش ساخته ای و آنچه آنان را در جایگاه رعیّت تو قرار داده ، ناتوانی و ضعف آنان است . پس کسی که ناتوانی و ضعف او ، تو را از وی بی نیاز گردانیده است تا جایی که فرمان تو را بر او روان ساخته ، چندان که هیچ نیرو و توانی ، در برابر تو ندارد و در قبال قدرت تو یاوری جز خدا ندارد ، بسی سزاوار مهربانی و حمایت و بردباری است ، و چون بدانی که نعمتِ این نیرو و توانی را که با آن ، سلطه یافته ای در آورده ای ، خداوند به تو عطا کرده است ، بسی سزاوار است که سپاس گزار خدا باشی ، و هر کس خدای را سپاس بگزارد ، نعمتش را بر او افزون می کند . و هیچ نیرویی نیست جز به یاری خدا .

امام صادق علیه السلاملقمان به فرزندش گفت : فرزند عزیزم ! از دل تنگی و بدخویی و کم صبری دوری کن ؛ زیرا هیچ دوستی ، این خصلت ها را بر نمی تابد . در کارهایت همواره آرامش و حوصله داشته باش و خویشتن را بر رنج و زحمت های برادران ، به شکیبایی وا دار و اخلاقت را با همه مردم ، نیک گردان .

امام صادق علیه السلام در نامه اش به نجاشی (حاکم اهواز) :بدان که من تو را به نظری راه نمایی می کنم که اگر به آن عمل کنی ، از آنچه بیمش را داری ، نجات می یابی: بدان که رهایی و نجات تو در حفظ خون ها و آزار نرساندن به اولیای خدا و مهرورزی و مدارا با مردم و درنگ ورزی ، و خوش رفتاری است ، همراه با نرمشِ بدون ضعف ، و سختگیریِ بدون خشونت ، و مدارا با بالادستت و [نیز] با فرستادگان او که نزد تو می آیند ، و این که بر پایه حق و عدل ، کارهای رعیّتت را رتق و فتق کنی ، إن شاء اللّه .

.


ص: 146

الکافی عن حمزه بن محمّد الطیّار :أنَّهُ عَرَضَ عَلی أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام بَعضَ خُطَبِ أبیهِ حَتّی إِذا بَلَغَ مَوضِعاً مِنها قالَ لَهُ : کُفَّ وَاسکُت . ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : لا یَسَعُکُم فیما یَنزِلُ بِکُم مِمّا لا تَعلَمونَ إِلَا الکَفُّ عَنهُ وَالتَّثَبُّتُ وَالرَّدُّ إلی أئِمَّهِ الهُدی حَتّی یَحمِلوکُم فیهِ عَلَی القَصدِ ، ویَجلوا عَنکُم فیهِ العَمی ، ویُعَرِّفوکُم فیهِ الحَقَّ ؛ قالَ اللّهُ تَعالی : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ » (1) . (2)

الإمام علیّ علیه السلام :قِفوا عِندَ ما تُنهَونَ عَنهُ ، ولا تَعجَلوا فی أمرٍ حَتّی تَتَبَیَّنوا . (3)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :إذا أرَدتَ أمرا فَعَلَیکَ بِالرِّفقِ وَالتُّؤَدَهِ ، حَتّی یَجعَلَ اللّهُ لَکَ مِنهُ فَرَجا . (4)

الإمام علیّ علیه السلام :رَوِیَّهُ (5) المُتَأَنّی أفضَلُ مِن بَدیهَهِ العَجِلِ . (6)

الإمام الرضا علیه السلام فی بَیانِ کَیفِیَّهِ التَّصَرُّفِ مَعَ الحَدیثِ الَّذی لَیسَ لَهُ وَجهٌ :عَلَیکُم بِالکَفِّ وَالتَّثَبُّتِ وَالوُقوفِ ، وأنتُم طالِبونَ باحِثونَ حَتّی یأتِیَکُمُ البَیانُ مِن عِندِنا . (7)

.

1- .النحل : 43 ، الأنبیاء : 7 .
2- .الکافی : ج 1 ص 50 ح 10 ، المحاسن : ج 1 ص 341 ح701 و 703 ، تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 260 ح 30 کلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 183 ح 43 .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 173 ، شرح الأخبار : ج 1 ص 370 ح 316 وفیه «تنکرونه حتّی تسألونا عنه» بدل «حتّی تتبیّنوا» ، بحار الأنوار : ج 32 ص 17 .
4- .مستدرک الوسائل : ج 11 ص 294 ح 13069 نقلاً عن أبی القاسم الکوفی فی کتاب الأخلاق .
5- .هی ما یروّی الإنسانُ نفسه من القول والفعل ، أی یُفکّر ، یُقال : روأتُ فی الأمر (النهایه : ج 2 ص 279 «روی») .
6- .غرر الحکم : ج 4 ص 206 ح 5443 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 270 ح 4958 .
7- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 21 ح 45 عن أحمد بن الحسن المیثمی ، بحار الأنوار : ج 2 ص 234 ح 15 .

ص: 147

الکافی در باره حمزه بن محمّد طیّار :او یکی از خطبه های امام باقر علیه السلام را بر امام صادق علیه السلام خواند تا به جمله ای از آن رسید . در این هنگام ، امام صادق علیه السلام فرمود : «بس است . ادامه نده» و سپس فرمود : «در کارهایی که برای شما پیش می آید و حکم آنها را نمی دانید ، وظیفه ای جز باز ایستادن و درنگ کردن و ارجاع دادن آنها به پیشوایان هدایت ندارید تا ایشان راه درست آنها را به شما نشان دهند و کوریِ شما را در باره آنها از شما بزدایند و حق را به شما بشناسانند . خدای متعال فرموده است : «اگر نمی دانید ، از اهل ذکر بپرسید» » .

امام علی علیه السلام :از آنچه از آن نهی می شوید ، باز ایستید و در هیچ کاری شتاب مَوَرزید ، تا آن که حقیقتِ آن بر شما روشن شود .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر گاه آهنگ کاری کردی ، ملایمت و حوصله در پیش گیر تا خداوند در آن ، گشایشی برایت قرار دهد .

امام علی علیه السلام :اندیشه کردن [و تأخیر] شخص درنگ ورز ، بهتر از نااندیشی [و سرعت عمل] شتابکار است .

امام رضا علیه السلام در بیان چگونگیِ برخورد با حدیثی که حکم روشنی به دست نمی دهد :بر شما باد خویشتنداری و درنگ و توقّف ! و جستجو و تحقیق کنید تا توضیح آنها از جانب ما به شما برسد .

.


ص: 148

فقه الرضا علیه السلام :إذا أرَدتَ أن تَقومَ إلَی الصَّلاهِ ، فَلا تَقُم (1) إلَیها مُتَکاسِلاً ، ولا مُتَناعِسا ، ولا مُستَعجِلاً ، ولا مُتَلاهِیا ، ولکِن تَأتیها عَلَی السُّکونِ وَالوَقارِ وَالتُّؤَدَهِ . (2)

.

1- .فی المصدر : «فلا تقوم» ، والصواب ما أثبتناه کما فی بحار الأنوار .
2- .فقه الرضا : ص 101 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 204 ح 3 .

ص: 149

فقه الرضا علیه السلام :هر گاه خواستی به نماز بایستی ، با بی حالی و خواب آلودگی ، یا شتاب زدگی و حواس پرتی به این کار مپرداز ؛ بلکه آن را با آرامش و وقار و تأنّی به جای آور .

.


ص: 150

الفَصلُ الثّانی: أسباب التّأنی2 / 1العَقلُالإمام علیّ علیه السلام :التَّثَبُّتُ (1) رَأسُ العَقلِ ، وَالحِدَّهُ (2) رَأسُ الحُمقِ . (3)

الإمام الصادق علیه السلام :التُّؤَدَهُ نِصفُ العَقلِ . (4)

عنه علیه السلام فی بَیانِ جُنودِ العَقلِ وَما یُقابِلُها مِن جُنودِ الجَهلِ :التُّؤَدَهُ (5) وضِدُّهَا التَّسَرُّعُ . (6)

الإمام الکاظم علیه السلام أیضا :التُّؤَدَهُ ، العَجَلَهُ . (7)

.

1- .تثبّت فی الأمر : تأنّی فیه ولم یعجل (لسان العرب : ج 2 ص 19 «ثبت») .
2- .الحِدَّهُ : السرعه فی الاُمور والمضاء فیها ، مأخوذ من حدّ السیف (النهایه : ج 1 ص 352 «حدد») .
3- .کنز الفوائد : ج 1 ص 199 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 160 ح 42 .
4- .نثر الدرّ : ج 1 ص 356 .
5- .التُؤَدَه : التأنّی . یقال : اتّئِدْ فی أمرک ؛ أی تَثَبَّت (النهایه : ج 1 ص 178 «تئد») .
6- .الکافی : ج 1 ص 21 ح 14 ، الخصال : ص 589 ح 13 ، علل الشرائع : ص 114 ح 10 ، المحاسن : ج 1 ص 312 ح 620 کلّها عن سماعه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 110 ح 7 .
7- .تحف العقول : ص 401 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 158 ح 30 .

ص: 151